زادنخرهلغتنامه دهخدازادنخره . [ دَ خ ُ رَ ] (اِخ ) یکی از برادران شیرویه و پسران کسری پرویز. (مجمل التواریخ و القصص ص 37). و رجوع به زادانخره شود.
زابنةلغتنامه دهخدازابنة. [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) پشته ای است [ تپه ای است ] در وادی و آن منعطف آن باشد. (منتهی الارب ). اکمة فی واد ینعرج عنها. (اقرب الموارد).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد : رعی السروة المحلال ما بین زابن الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.(معجم البل
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دیو سرکش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چاوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دوزخ بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.
زادنخرهلغتنامه دهخدازادنخره . [ دَ خ ُ رَ ] (اِخ ) یکی از برادران شیرویه و پسران کسری پرویز. (مجمل التواریخ و القصص ص 37). و رجوع به زادانخره شود.
زابنةلغتنامه دهخدازابنة. [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) پشته ای است [ تپه ای است ] در وادی و آن منعطف آن باشد. (منتهی الارب ). اکمة فی واد ینعرج عنها. (اقرب الموارد).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد : رعی السروة المحلال ما بین زابن الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.(معجم البل
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دیو سرکش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چاوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دوزخ بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.