زامحلغتنامه دهخدازامح . [ م ِ ] (ع اِ) دمل است و فعل آن یافت نشده است مانند کاهل و غارب . (از اقرب الموارد). دنبل ، اسم است مانند کاهل . (آنندراج ).
زامحانلغتنامه دهخدازامحان . (اِخ ) لغتی است در زامجان و از رساتیق سابور. رجوع به مختصر البلدان ابن فقیه ص 202 و زامجان شود.
زامحلغتنامه دهخدازامح . [ م ِ ] (ع اِ) دمل است و فعل آن یافت نشده است مانند کاهل و غارب . (از اقرب الموارد). دنبل ، اسم است مانند کاهل . (آنندراج ).
زامحانلغتنامه دهخدازامحان . (اِخ ) لغتی است در زامجان و از رساتیق سابور. رجوع به مختصر البلدان ابن فقیه ص 202 و زامجان شود.
زامبیزلغتنامه دهخدازامبیز. (اِخ ) رجوع به زامبز شود. سابور و زامحان نیز ضبط شده است . رجوع به مختصر کتاب بلدان ابن فقیه چ لندن ص 202 شود.
زأملغتنامه دهخدازأم . [ زَ ءَ ] (ع مص )سخت ترسیدن . (اقرب الموارد). || ترسیدن . (منتهی الارب ). ج ِ زَاءْمَة. رجوع به زَاءْمَة شود.