زاتشهلغتنامه دهخدازاتشه . [ ش َ ] (اِخ ) سرزمین غله خیزی است در ناحیه ٔ زاب شمالی (از جزائر غربی آفریقا) واقع در 30کیلومتری جنوب یسکرة و از متعلقات قسطنطنیه بوده است . قلعه ٔ است
chapدیکشنری انگلیسی به فارسیچپ، مرد، شکاف، مشتری، جوانک، ترک، فک، چانه، خراش، انتخاب کردن، شکاف دادن، ترکاندن، زدن، خشکی زدن
زاتشهلغتنامه دهخدازاتشه . [ ش َ ] (اِخ ) سرزمین غله خیزی است در ناحیه ٔ زاب شمالی (از جزائر غربی آفریقا) واقع در 30کیلومتری جنوب یسکرة و از متعلقات قسطنطنیه بوده است . قلعه ٔ است
آتش گرلغتنامه دهخداآتش گر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) خالق آتش : خورشید صانع است مر آتش رابشناس زآتش ای پسر آتش گر.ناصرخسرو.
آییژلغتنامه دهخداآییژ. [ یی ] (اِ) شراره . شرر آتش : زآتش حسرت و آییژ حسد صد کرت سوختی سینه ٔ بحرو دل کان آزردی . سراج الدین قمری .|| بویمادران . رجوع به ابیژ و آبید و اَبید شود
قازغانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدیگ؛ پاتیل: ◻︎ در حدیث دیگر این دل دان چنان / کآب جوشان زآتش اندر قازغان (مولوی: ۳۹۹).
ترسخنلغتنامه دهخداترسخن . [ ت َ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) خوش بیان . شیرین زبان . فصیح . ترزبان : ای ترسخن چرب زبان زآتش عشقت من آب شدم آب ز روغن چه نویسد؟ خاقانی .رجوع به تر و ترزبان