زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد : رعی السروة المحلال ما بین زابن الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.(معجم البل
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دیو سرکش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چاوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دوزخ بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.
زابانلغتنامه دهخدازابان . (اِخ ) زابیان را زابان نیز گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به زابیان در همین لغت نامه شود.
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد : رعی السروة المحلال ما بین زابن الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.(معجم البل
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دیو سرکش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چاوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دوزخ بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.