ضابعلغتنامه دهخداضابع. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ضبع: ناقة ضابع؛ شتر بازویازنده در رفتن . || فَرس ضابع؛ اسب تیزرفتار یا بسیاررو یا گردن پیچان یک جانب رونده . (منتهی الارب ).
زاباتلغتنامه دهخدازابات . (اِخ ) نام رودی است . مؤلف ایران باستان آرد: یونانیها (پس از آن که چندی در شهرسنا یک منزلی رود دجله اقامت کردند) به رود زابات رسیدند. عرض آن رود چهار پ
زابادلغتنامه دهخدازاباد. (اِخ ) (بخشش ) یکی از کشندگان یوآش پادشاه . (دوم تواریخ ایام 24:26). و در دوم پادشاهان 12: 21 یوزاکار خوانده شده است لکن اسم آخرین صحیح تر است . (قاموس ک
زابانلغتنامه دهخدازابان . (اِخ ) زابیان را زابان نیز گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به زابیان در همین لغت نامه شود.
زاباتلغتنامه دهخدازابات . (اِخ ) نام رودی است . مؤلف ایران باستان آرد: یونانیها (پس از آن که چندی در شهرسنا یک منزلی رود دجله اقامت کردند) به رود زابات رسیدند. عرض آن رود چهار پ
زابادلغتنامه دهخدازاباد. (اِخ ) (بخشش ) یکی از کشندگان یوآش پادشاه . (دوم تواریخ ایام 24:26). و در دوم پادشاهان 12: 21 یوزاکار خوانده شده است لکن اسم آخرین صحیح تر است . (قاموس ک
زابانلغتنامه دهخدازابان . (اِخ ) زابیان را زابان نیز گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به زابیان در همین لغت نامه شود.