ری راواژهنامه آزاددر افسانه های کهن ایرانی ری را به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگل های مازندران میدهد, در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش و هوشیار باش, نیز معنی میشود زن هوش
ری رافرهنگ نامها(تلفظ: rirā) (مازندرانی) هان ، بیدارباش ، به هوش باش ، هشدار ؛ نام پرندهای کوچک شبیه به گنجشک؛ نام زنِ تیزهوش و کاردان ؛ نام یکی از شعرهای نیما یوشیج .
راه ریلغتنامه دهخداراه ری . [ رَ] (اِخ ) دهی از بخش دهدز شهرستان اهواز، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو پیربه به سرتول . دهی است کوهستانی و معتدل ، و سکنه ٔ آن
راگسلغتنامه دهخداراگس . [ گ ِ ] (اِخ ) رگ . نام قدیم شهر ری . داریوش در کتیبه ٔ بیستون شهر ری را رَگ َ نامیده ،در اوستا هم نام آن چنین است و نویسندگان قدیم نام آن را راگس ضبط کر
خدای داد رازیلغتنامه دهخداخدای داد رازی . [ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از فدائیان اسماعیلی است که به سال 488 هَ .ق . ابومسلم رئیس ری را از پای درآورد. (از حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 46
صاحب ریلغتنامه دهخداصاحب ری . [ح ِ ب ِ رَ ] (اِخ ) لقب صاحب بن عباد است : گفتند مردمان که نیابند مردمان در هیچ فضل صاحب ری را نظیر و یار.فرخی .صاحب ری از حشم زیبد تو را وقت هنرحاتم