ری کردنلغتنامه دهخداری کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، بجای ریع کردن یعنی گوالیدن و افزون شدن بکار رود: این آرد هر منی نیم من ری می کند. (یادداشت مؤلف ). رجوع
ریع کردنلغتنامه دهخداریع کردن . [رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افزون شدن و زیاد گشتن . (ناظم الاطباء). زیاد شدن غله . (فرهنگ فارسی معین ).
ریش کردنلغتنامه دهخداریش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خستن . مقروح کردن . مجروح کردن . خسته کردن . زخمی کردن : شخودن ؛ ریش کردن به ناخن . (یادداشت مؤلف ). آزردن . اقراح . (تاج المص