ریچاللغتنامه دهخداریچال . (اِ) ریچاله . به معنی ریچار است . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از غیاث اللغات ). مربا. (فرهنگ جهانگیری ). مربای دوشابی . (از برهان : کامه ) : زده گونه ری
ریچالهلغتنامه دهخداریچاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) ریچال . به معنی ریچار است . (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از شعوری ج 2 ص 20) (از صحاح الفرس ) (از برهان ). رجوع به ریچار و ریچال
ریچاله گرلغتنامه دهخداریچاله گر. [ ل َ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) آب بند. آنکه شیر فروشد و پنیر و خامه و سرشیر و کشک از شیر سازد. (یادداشت مؤلف ).
ریچاله گریلغتنامه دهخداریچاله گری . [ ل َ / ل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل ریچاله گر. آب بندی . (یادداشت مؤلف ) : ریچاله گری پیشه گرفتی تو همانابخیره در شیر بری کامه برآری . ابوالع
ریچالهلغتنامه دهخداریچاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) ریچال . به معنی ریچار است . (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از شعوری ج 2 ص 20) (از صحاح الفرس ) (از برهان ). رجوع به ریچار و ریچال
ریچاله گرلغتنامه دهخداریچاله گر. [ ل َ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) آب بند. آنکه شیر فروشد و پنیر و خامه و سرشیر و کشک از شیر سازد. (یادداشت مؤلف ).
ریچاله گریلغتنامه دهخداریچاله گری . [ ل َ / ل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل ریچاله گر. آب بندی . (یادداشت مؤلف ) : ریچاله گری پیشه گرفتی تو همانابخیره در شیر بری کامه برآری . ابوالع
ریچارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [عامیانه] = لیچار۲. = مربا۳. ترشی: ◻︎ یکی مرغ بریان و نان از برش / نمکدان و ریچار گرد اندرش (فردوسی: ۲/۲۹). ریچار بافتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] سخنان مه
ریچارلغتنامه دهخداریچار. (اِ) ریچال . (فرهنگ جهانگیری ). طعامی است که از جغرات پزند به هر رنگ که خواهند. (شرفنامه ٔ منیری ). مربا. (ناظم الاطباء) (ازبرهان ). مربا. بوارد. (یادداش