ریواسلغتنامه دهخداریواس . [ری ] (اِ) نام رستنی . ریباس . (ناظم الاطباء). ریواج .ریباج . ریویج . ریباس . ریوا. ریونج . ریواص . ریویز. (یادداشت مؤلف ). به معنی ریواج است که رستنی
ریواسفرهنگ انتشارات معین(اِ.) گیاهی است با ساقة سفید و برگ های بزرگ و پهن ، مزة ترش دارد و دارای مقدار زیادی ویتامین C می باشد.
ریواسفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی علفی و پایا با ساقههای نازک، سفید و ترشمزه که مصرف خوراکی دارد؛ چکری؛ زرنیله.
ریواسیجانلغتنامه دهخداریواسیجان . [ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان . دارای 390 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سرکان و قنات تأمین می شود. محصول عمده ٔ آنجا غلات و
راس ریواسلغتنامه دهخداراس ریواس . (اِ مرکب ، اتباع ) از الفاظ مترادف است نظیر تورت مرت و خردمرد. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 7). اشیاء کوچک و جزئی . مقدار نامعین و اندک . (از فرهنگ اشتین