هرةدیکشنری عربی به فارسیچرک دار , چرکي , ريم الود , گربه , دخترک , بيدمشک , شبدرصحرايي , گربه وار , مثل پيشي
pussyدیکشنری انگلیسی به فارسیگربه، بیدمشک، دخترک، پیشی، شبدر صحرایی، ریم الود، گربه وار، چرک دار، چرکی
چرکینفرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز ناپاک و چرکآلود؛ چرکدار؛ شوخگین؛ ریمناک، ریمن، ریمآلود.۲. ویژگی زخمی که از آن چرک بیاید.
اتساخلغتنامه دهخدااتساخ . [ اِت ْ ت ِ] (ع مص ) چرکن شدن . چرکین شدن (دست و اندام ). چرک شدن . ریم آلود گشتن . چرک آلوده گردیدن . وسخ . (زوزنی ).
کثیففرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آلوده، نجس، چرک، چرکین، آردی، گردگرفته، نارُفته، پلید تیره، گلی، لجنی، باتلاقی چرکآلود، ریمآلود، لچر ادراری اخی، اخ بهم ریخته، آشفته
ریملغتنامه دهخداریم . (ع اِ) آهوی سپید. || آهوبره . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَیم شود.
ریملغتنامه دهخداریم . (اِ) چرکی که از جراحت می پالاید و در دنبل فراهم می آید. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از فرهنگ اوبهی ) (از برهان ). غساق : در غریبی نان دستاسین و دوغ به ْ که در دوزخ زقوم و خون و ریم . ناصرخسرو.
ریملغتنامه دهخداریم . [ رَ ] (ع اِ) فزونی و فضل . گویند: لهذا علی ذاک ریم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فزونی و فضل . (آنندراج ). زیاده . (دهار). || سربار میان دو تنگ بار. سرباری . علاوه . || کوه خرد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). |
ریملغتنامه دهخداریم . [ رَ ] (ع مص ) دورگشتن از جای . یقال : مارمت افعل و مارمت بالمکان ؛ ای مازلت و منه اریم مابرحت ؛ یعنی همواره دورم و کذا رمت فلاناً و رمت من عند فلان و یقال ریم به (مجهولاً)؛ اذا قطع؛ یعنی دور و پس ماند از قافله . (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). از جای فراتر شدن . (تاج
دخت مریملغتنامه دهخدادخت مریم . [ دُ ت ِ م َ ی َ ] (اِ مرکب ) پوست درخت سنبهالوه چهال . سنبالوکی . (فهرست مخزن الادویة).
حریملغتنامه دهخداحریم . [ ح ُرَ ] (اِخ ) ابن فاتک ، ازبنی اسد و راوی حدیث است ، و پدر ایمن بن حریم است که عبدالملک مروان او را مأمور قتل عبداﷲ زبیر کرد و او نپذیرفت . (تاریخ گزیده ص 222). رجوع به ایمن شود.