ریمالغتنامه دهخداریما. (یونانی ، اِ) کرگدن . (ناظم الاطباء) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ارج . کرگ . کرگدن . انبیلا. (یادداشت مؤلف ). به یونانی حیوانی است که به فارسی کرگدن خوانند
ریمادلغتنامه دهخداریماد. (اِ) ریماز. جامه باشد. برهان بجای دال ، زاء آورده . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). رجوع به ریمز و ریماز شود.
ریمازلغتنامه دهخداریماز. (اِ) ریماد. یک نوع جامه ٔ لطیف . (ناظم الاطباء). جامه . (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی ازجامه ٔ لطیف بود و آن را گیماز هم خوانند. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیر
ریمازهلغتنامه دهخداریمازه . [ زَ / زِ ] (اِ) ریماز. جامه . (از دیوان ناصرخسرو ذیل ص 394) : بدین نیکوتن اندر جان زشت است چو ریمازه ست در زین غرازه . ناصرخسرو.رجوع به ریماز شود.
ریمانلغتنامه دهخداریمان . [ رَ ی َ ] (ع مص ) فراهم آمدن سر جراحت از به ْ شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فراهم آمدن سر جراحت . (المصادر زوزنی ). || مهربانی کردن . (دهار)