ریغولغتنامه دهخداریغو. (ص نسبی ) ریخو. ریخن . (ناظم الاطباء). ریخ زننده . در تداول عامه ، آنکه از بیماری و ضعف از آلودن خویش خودداری نکند.که خود باز نداند داشت . که بسیار برنشین
ریغوفرهنگ انتشارات معین(ص .) (عا.) 1 - کسی که اسهال دارد و نمی تواند خود را کنترل کند. 2 - کنایه از: آدم ضعیف .
ریقولغتنامه دهخداریقو. (ص نسبی ) ریخو. (ناظم الاطباء). ریغو. ریخو. آنکه ماسکه سست دارد. (یادداشت مؤلف ). شخصی که شکمش خودبخود برود. (آنندراج ). || مجازاًسخت ضعیف و نحیف و لاغر.
غ-ریغوریوسلغتنامه دهخداغ-ریغوریوس . [ غ ِ ] (اِخ ) (623 - 685 هَ. ق .) ابن هارون الملطی ، مکنی به ابوالفرج بن عبری . مورخ سریانی از مسیحیان یعاقبه است . کتابهایی به عربی نوشت از جمله
غ-ریغوریوسلغتنامه دهخداغ-ریغوریوس . [ غ ِ ] (اِخ ) (623 - 685 هَ. ق .) ابن هارون الملطی ، مکنی به ابوالفرج بن عبری . مورخ سریانی از مسیحیان یعاقبه است . کتابهایی به عربی نوشت از جمله
ریخنلغتنامه دهخداریخن . [ خ ِ ] (ص نسبی ) ریخو. ریغو. مبتلا به اسهال که ماسکه اش بشده است . آلوده به گوه . آنکه سرگین گشاده یعنی آبدار بسیار می ریزد. (یادداشت مؤلف ). آدم و حیو