ریغلغتنامه دهخداریغ. (اِ) راغ و دمن و کوه به جانب صحرا. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء). اماله ٔ راغ یعنی دامن صحرا و کوه . (آنندراج ) (انجمن آرا). فرهنگ شعوری به
ریغلغتنامه دهخداریغ. (اِ) مخفف آریغ است که نفرت و عداوت و کینه باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). کینه باشد. (فرهنگ اوبهی ). نفرت و گریز. (ناظم الاطباء). کین .کینه . نفرت . ک
ریقلغتنامه دهخداریق . (ع اِ) آب دهن . ج ، اَریاق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) : زانکه مؤمن خورد بگزیده نبات تا چو نحلی گشت ریق او حیات . مول
ریقلغتنامه دهخداریق . [ رَ ] (ع اِ) جنبش و نمایش آب اندک پایاب بر روی زمین و تردد آن . || درخش . || درخش سراب . || آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آب با لمعان آن
ریقلغتنامه دهخداریق . [ رَ ] (ع مص ) ریخته شدن آب و خون و جز آن . (ناظم الاطباء). ریخته شدن : راق الماء. (منتهی الارب ). جاری شدن و ریخته شدن آب بر روی زمین از پایاب و مانند آن
ریغذمونیلغتنامه دهخداریغذمونی . [ ذَ ] (اِخ ) قاضی ابونصر احمدبن عبدالرحمان ... ریغذمونی بخاری معروف به قاضی الجمال که پیشوای فاضل و والی بخارا بود. وی از احمدبن عبداﷲ... خیراخزی رو
ریغذمونیلغتنامه دهخداریغذمونی . [ ذَ ] (ص نسبی ) منسوب به ریغذمون که دیهی بوده از دیه های بخارا. (از لباب الانساب ).
ریغاللغتنامه دهخداریغال . (اِ) قدح . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) : شکفته لاله تو ریغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به ریغال . رودکی .رجوع به زیغ