ریش کاوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. احمق؛ ابله؛ نافهم؛ کودن.۲. طمعکار: ◻︎ هرکسی شد برخیالی ریشکاو / گشته بر سودای گنجی کنجکاو (مولوی: ۶۸۶).
ریشلغتنامه دهخداریش . (اِ) لحیه . (دهار) (ترجمان القرآن ). محاسن . موهای چانه و گونه ها. (ناظم الاطباء). محاسن . دف و سفره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و
ریشلغتنامه دهخداریش . (ع اِ) پر مرغ . ج ، اَریاش ، ریاش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار). پر مرغ و زینت آن . در مرغ به منزله ٔ موی در دیگر جانوران است . یکی آن
پنجکلغتنامه دهخداپنجک . [ پ ُ ج َ ] (اِ) گلوله ٔ پنبه ٔ حلاجی کرده باشد. (برهان قاطع). گلوله ٔ ندافی کرده برای رشتن . پنجش . پندش . پنده . پند. پاغنده . گاله . (رشیدی ). پندک .
ریش کردنلغتنامه دهخداریش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خستن . مقروح کردن . مجروح کردن . خسته کردن . زخمی کردن : شخودن ؛ ریش کردن به ناخن . (یادداشت مؤلف ). آزردن . اقراح . (تاج المص
تفتیش کردنلغتنامه دهخداتفتیش کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واپژوهیدن . کاویدن سخن و زمین و جز آن . تجسس . پی جویی : هین روش برگیر و ترک ریش کن در فنا و نیستی تفتیش کن . مولوی .کرا
بسرلغتنامه دهخدابسر. [ ب َ ] (ع مص ) خراشیدن سر ریش را پیش از نضج . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسر قرحه ؛ باز کردن پوست را از ریش پیش از بهبود یافتن پس چرک بهم ر
چاک چاک کردنلغتنامه دهخداچاک چاک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکافتن . پاره پاره کردن . درانیدن . شرحه شرحه و ریش ریش کردن .پاره پوره کردن . زخم فراوان کسی را زدن : بخود کرد جامه همه چا