ریباسلغتنامه دهخداریباس . (ع اِ) ریواس که بیخ آن را ریوند گویند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اختیارات بدیعی ). ریواس و ریوند. (ناظم الاطباء). رستنی باشد خودروی و مردم آن را خورند
ریباجلغتنامه دهخداریباج . (اِ) ریباس . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اسم فارسی ریباس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ریواس شود. || پیوند درخت . (ناظم الاطباء).
ریباتلغتنامه دهخداریبات . (ع اِ) پیمانه ای معادل شش یک اِردَب و معادل چهار صاع است . (یادداشت مؤلف ).
ریباللغتنامه دهخداریبال . (ع اِ) رئبال . شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیر که اسد باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به رئبال شود. || گرگ . (از اقرب الموارد) (آ
ریباجلغتنامه دهخداریباج . (اِ) ریباس . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اسم فارسی ریباس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ریواس شود. || پیوند درخت . (ناظم الاطباء).