ریانلغتنامه دهخداریان . [ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام دیهی به نسا و آن را رذان نیز گویند. (یادداشت مؤلف ). نام قریه ای است در نسا. (از معجم البلدان ). رجوع به رذان شود.
ریانلغتنامه دهخداریان . [ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام کوه بزرگی در بلاد طی ، هنگامی که در بالای آن آتش روشن کنند از سه روز راه پیداست . این کوه بلندترین و بزرگترین کوههای اجاء است و د
ریانلغتنامه دهخداریان . [ رَی ْ یا ] (ع ص ) سیراب . (دهار). ضد عطشان . (اقرب الموارد). مرد سیراب . ج ، رِواء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تأنیث آن
ریانلغتنامه دهخداریان . [رَی ْ یا ] (اِخ ) ابن ولید. سلطان مصر و شوهر زلیخا،که یوسف صدیق (ع ) خواب او را تعبیر کرد و او دومین فراعنه ٔ مصر است . (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 30-2
ریانقلغتنامه دهخداریانق . [ رَ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ رونق . (منتهی الارب ). رجوع به رونق شود. || ج ِ رَونَقَة، به معنی آب مکدر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رونقة شود.
ریانیلغتنامه دهخداریانی . [ رَی ْ یا ] (ص نسبی ) منسوب است به ریان از قراء نسا، و مردم نسا آن را به تخفیف یاء خوانند. (از لباب الانساب ).
قصر ریانلغتنامه دهخداقصر ریان . [ ق َ رِ رَی ْ یا ] (اِخ ) در مشرق دجله ٔ موصل از توابع نینوی نزدیک باعشیقا است و قبر شیخ صالح ابواحمد عبداﷲبن حسن بن مثنی معروف به ابن حداد بدانجاست
راندنلغتنامه دهخداراندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بد
ریانیلغتنامه دهخداریانی . [ رَی ْ یا ] (ص نسبی ) منسوب است به ریان از قراء نسا، و مردم نسا آن را به تخفیف یاء خوانند. (از لباب الانساب ).
ریانقلغتنامه دهخداریانق . [ رَ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ رونق . (منتهی الارب ). رجوع به رونق شود. || ج ِ رَونَقَة، به معنی آب مکدر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رونقة شود.
قصر ریانلغتنامه دهخداقصر ریان . [ ق َ رِ رَی ْ یا ] (اِخ ) در مشرق دجله ٔ موصل از توابع نینوی نزدیک باعشیقا است و قبر شیخ صالح ابواحمد عبداﷲبن حسن بن مثنی معروف به ابن حداد بدانجاست