رژیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. نظام ۲. ترتیب، روش، سبک، طرز ۳. احتماء، برنامهغذایی، پرهیز ۴. خوشه ≠ ناپرهیزی
رژیملغتنامه دهخدارژیم . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) طرز. قاعده . روش . (فرهنگ فارسی معین ). || طرز خوراک و پرهیز طبق دستور پزشک . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ).- تحت رژیم بودن
رجیملغتنامه دهخدارجیم . [ رَ ] (ع ص )رانده شده . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ). رانده . (ترجمان ترتیب عادل ص 2) (دهار). رانده از درگاه خدای تعالی . (مهذب الاسم