رَاعِنَافرهنگ واژگان قرآنرعايتِ ما را بکن (در عبارت "لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا" به معني به جاي "راعنا "بگوئيد : "انظرنا "،نهي از گفتن کلمه "راعنا"به اين دليل بوده که مسلمانان وقتي
راعنالغتنامه دهخداراعنا. [ ع ِ ] (ع فعل امر / ص )کلمه ٔ امر، ای ارعنا سمعک ؛ یعنی گوش خود را به من دار. (ناظم الاطباء). || بمعنی مراقبت است ای راقبنا و انتظرنا. و هرگاه آن حضرت ص
راعناگویلغتنامه دهخداراعناگوی . [ ع ِ ] (نف مرکب ) کنایه از منافق ، و معنی راعنا این است که مراعات کن ما را؛ صحابه این معنی را قصد کرده بحضرت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم خطاب می
رازنامهلغتنامه دهخدارازنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ محرمانه : بگفتش هر آنچ از فرسته شنودهمان رازنامه مر او را نمود.(گرشاسب نامه ).
رازنانلغتنامه دهخدارازنان . (اِخ ) در نزهة القلوب رازنان نام دهی جزء بخش قهاب اصفهان آمده است . با نسخه ٔ بدل : رازان . اما در فرهنگ جغرافیایی ایران (ج 10) رادان ضبط است . رجوع به
راعنالغتنامه دهخداراعنا. [ ع ِ ] (ع فعل امر / ص )کلمه ٔ امر، ای ارعنا سمعک ؛ یعنی گوش خود را به من دار. (ناظم الاطباء). || بمعنی مراقبت است ای راقبنا و انتظرنا. و هرگاه آن حضرت ص
راعناگویلغتنامه دهخداراعناگوی . [ ع ِ ] (نف مرکب ) کنایه از منافق ، و معنی راعنا این است که مراعات کن ما را؛ صحابه این معنی را قصد کرده بحضرت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم خطاب می
راعنلغتنامه دهخداراعن . [ ع ِ ] (ع ص ) فاسد و زشت . || احمق و نادان . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). رجوع به راعنا و راعناگوی شود.
مَّوَاضِعِهِفرهنگ واژگان قرآنمحلهاي قرار گرفتن مراد از تحريف کلمات از مواضعش در عبارت "يُحَرِّفُونَ ﭐلْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ"اين خواهد بود که کلمهاي را در غير آنجايي که بايد به کار رود اس
بیختنلغتنامه دهخدابیختن . [ ت َ ] (مص ) مصدر دوم غیرمستعمل آن بیزیدن . بیخ . بیز. بیزیدن است . (از یادداشت بخط مؤلف ). غربال کردن و پرویزن کردن . (آنندراج ). غربله .نخل . تنخل .