راوهلغتنامه دهخداراوه . [ وُه ْ ] (اِ) ناله و زاری . (از شعوری ج 2 ورق 14) : کند راوه بهر شام و سحرگاه نمیگیرد بسویش گوش آن ماه . میرنظمی (از شعوری ).آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حا
راومادهلغتنامه دهخداراوماده . [ دَ / دِ ] (اِ) انگوزه را گویند که بعربی حلتیت خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). انگژد. (از شعوری ج 2 ورق 14). انغوزه و حلتیث منتن . (ناظم الاط
راوهلغتنامه دهخداراوه . [ وُه ْ ] (اِ) ناله و زاری . (از شعوری ج 2 ورق 14) : کند راوه بهر شام و سحرگاه نمیگیرد بسویش گوش آن ماه . میرنظمی (از شعوری ).آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حا
راومادهلغتنامه دهخداراوماده . [ دَ / دِ ] (اِ) انگوزه را گویند که بعربی حلتیت خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). انگژد. (از شعوری ج 2 ورق 14). انغوزه و حلتیث منتن . (ناظم الاط
راومارشلغتنامه دهخداراومارش . (اِخ ) قصبه ای است در استان یورک انگلستان واقع در سه هزارگزی شمال خاوری روترهام ، این قصبه دارای معدن زغال سنگ و کارخانه ها و کارگاههای آهنگری و غیره
راوهلغتنامه دهخداراوه . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه ٔ شهرستان محلات ، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسه ٔ قم باصفهان . این ده در جلگ
راهوملغتنامه دهخداراهوم . (اِخ ) بعضی جبل راهون را جبل راهوم ضبط کرده اند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به راهون شود.