رویلغتنامه دهخداروی . (اِ) فلزی از مس به قلع آمیخته که به تازی صفر و شبه خوانند چه در رنگ شبیه به طلا است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). فلزی است به رنگ خاکستری متمایل به آبی
درخواست کردنلغتنامه دهخدادرخواست کردن . [ دَ خوا / خا ک َدَ ] (مص مرکب ) استدعا کردن . التماس کردن . خواهش کردن . از روی نیاز سؤال کردن . تقاضا کردن . توسل . الحاح . (تاج المصادر بیهقی
درخواستنلغتنامه دهخدادرخواستن . [ دَ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن . (آنندراج ). استدعا کردن . عرض نمودن . از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن . خواستن . آرزو دا
حقیریلغتنامه دهخداحقیری . [ ح َ ] (اِخ ) مولانا شهاب الدین احمد الحقیری . صاحب حبیب السیر گوید: معاصر شاه اسماعیل صفوی و سلطان حسین میرزا و بلطف طبع و صفاء ذهن موصوفست و بمهارت د
سودازدهلغتنامه دهخداسودازده . [ س َ / سُو زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه سودا در مزاج او تأثیر کرده باشد. (آنندراج ). دیوانه . (شرفنامه ٔ منیری ) : سودازده با قمر نسازدصفرازده را
نامی کاشانیلغتنامه دهخدانامی کاشانی . [ ی ِ ] (اِخ ) (سید...) مهدی طباطبائی قصاب کاشانی .وی از شاعران قرن سیزدهم است و به روایت گنج شایگان : «چون سخت رند و قلاش است و میخواهد به اسم صل