روک شهرلغتنامه دهخداروک شهر. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. سکنه آن 200 تن . آب آن از رودخانه . محصول عمده ٔ آنجا غلات و برنج و خرما و لبنیات . ساکنان از طایفه
زبخلغتنامه دهخدازبخ . [ زَ ب َ ] (اِخ ) رابینو آنرا جزء دهات حوزه ٔ قدیم گرگان یاد کند و گوید: روک ، رویین زبخ ... نزدیک شهراند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینوص 268). رجوع
باغچه روکلغتنامه دهخداباغچه روک . [ چ َ / چ ِ رَ وَ ] (اِمص ) در تداول عامه ، اسهال . شکم روش . بیرون روی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به باغچه در معنی مُتَوَضَّاء شود.
متروک(رهاشده)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی روک(رهاشده)، رهاشده، دورانداخته، بایر، لمیزرع، بیصاحب، برکنار (ترکشده) رانده، مردود، مطرود، منفور، ازطبقۀ پست یتیم، بیسرپرست، بدون قیم،