روفت روبلغتنامه دهخداروفت روب . (اِمص مرکب ) رفت روب . رفت وروب . رفت ورو. رجوع به مترادفات کلمه و رفتن و روفتن شود.
رفت و روبلغتنامه دهخدارفت و روب . [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب )روفتن . روبیدن . جاروب کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رفت و رو. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : اهل بینش ز صفا ساختگی
روبیدن (روفتن)گویش خلخالاَسکِستانی: darət.e دِروی: da.rus.en شالی: rus.an کَجَلی: kow ara.bi.yan کَرنَقی: russ.an کَرینی: russ.an کُلوری: darus.an گیلَوانی: darufti لِردی: russ.an
روفت وروبلغتنامه دهخداروفت وروب . [ ت ُ ] (اِمص مرکب ) رفت وروب . روفت روب . رفت ورو. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به رفت وروب و مترادفات دیگر شود.
روفت گرلغتنامه دهخداروفت گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) روفته گر. سپور. رفتگر. شوله روب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتگر شود.
شوله روبلغتنامه دهخداشوله روب . [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) آنکه محل خشک کردن سرگین گرمابه بانان را روبد. خاکروبه کش . سپور. روفت گر. (یادداشت مؤلف ) : به نیم گرده بروبی به ریش بیست ک