روغن کاریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمالیدن یا داخل کردن روغن مخصوص ماشین میان چرخ، دندهها، و میلههای ماشین برای روان شدن و جلوگیری از اصطکاک و ساییدگی آنها.
روغنکاریلغتنامه دهخداروغنکاری . [ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) اندودن ماشین (اتومبیل ،قطار و غیره ) با روغن مخصوص . (فرهنگ فارسی معین ).
oilدیکشنری انگلیسی به فارسیروغن، نفت، چربی، مواد نفتی، رنگ روغنی، مرهم، نقاشی با رنگ روغنی، روغن زدن به، روغن کاری کردن، روغن ساختن
lubritoriumدیکشنری انگلیسی به فارسیlubritorium، محل روغن کاری، چال، چاله سرویس، جایگاه مخصوص روغن کاری ماشین
آردی روغنلغتنامه دهخداآردی روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ مرکب )حلوای آردی . حلوا که از آرد گندم کنند : آردی روغن و حلوای برنجی وزلیب مرد کاری چو بچنگال زنی اول بار. بسحاق اطعمه .آردی ر
روغنلغتنامه دهخداروغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ) هر ماده ٔ دسم و چربی که در حرارت متعارفی میعان داشته باشد خواه حیوانی بود مانند روغن گوسپند و گاو وجز آن و یا نباتی مانند روغن بادا