روغنیلغتنامه دهخداروغنی . [ رَ / رُو غ َ ] (اِخ ) از ملازمان اکبر شاه هند و متوفای سال 980 هَ . ق . و شاعری لاابالی ولی دارای طبعی خوش بود. دوبیت زیر از اوست :از جفای او نمی نالم
روغنیلغتنامه دهخداروغنی . [ رَ / رُو غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به روغن . (ناظم الاطباء). || عصار و روغن فروش . (آنندراج ) (انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
روغنیلغتنامه دهخداروغنی .[ رَ / رُو غ ] (اِخ ) دهی از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 589 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و چغندر و پنبه
روغنینلغتنامه دهخداروغنین . [ رَ / رُو غ َ ] (ص نسبی ) برشته و بریان شده با روغن . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 25). چرب . روغنی . (یادداشت مؤلف ) : زبان روغنینم زآتش آه بسوزد
روغنینهلغتنامه دهخداروغنینه . [ رَ / رُو غ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) نانی که در روغن خمیر آن را پهن کرده پزند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ). نانی که خمیر
تهی روغنیلغتنامه دهخداتهی روغنی . [ ت َ/ ت ِ / ت ُ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) بی روغنی . فقدان روغن در چراغ . ته کشیدگی روغن در چراغ : مدار از تهی روغنی دل به داغ که ناگه ز پی برفرو