روغنگرلغتنامه دهخداروغنگر. [ رَ / رُو غ َ گ َ ] (ص مرکب ) دَهّان . روغن گیر. عصار. آنکه از تخمها روغن گیرد. (یادداشت مؤلف ). عصار و کسی که از حیوانات روغن می گیرد. (ناظم الاطباء)
روغنگریلغتنامه دهخداروغنگری . [ رَ / رُو غ َگ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل روغنگر. روغن سازی و عصاری و عمل روغن گرفتن و روغن ساختن . (ناظم الاطباء).
روغنگریلغتنامه دهخداروغنگری . [ رَ / رُو غ َگ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل روغنگر. روغن سازی و عصاری و عمل روغن گرفتن و روغن ساختن . (ناظم الاطباء).
کیستانلغتنامه دهخداکیستان . (اِ) شکنجه ٔ روغنگری و معصره ٔ آب انگورگیری . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || شیرزنه . (ناظم الاطباء). ظرف کره گیری یا کره سازی . (از اشتینگاس ).
معصرةلغتنامه دهخدامعصرة. [ م ِ ص َ رَ ] (ع اِ) تخته ٔ روغنگر. کوبین . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه در وی انگور فشارند تا آب وی برآید. چرخشت . ج ، معاصر. (ناظم
خبارهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجست و چالاک؛ چابک و زرنگ: ◻︎ فلک روغنگری گشتهست بر ما / به کار خویش در جلد و خباره (ناصرخسرو: ۴۶۰).
عصاریلغتنامه دهخداعصاری . [ ع َص ْ صا ] (حامص ) شغل و عمل عصار. روغنگری . || (اِ مرکب ) دکانی که در آن روغن گیرند و فروشند. (فرهنگ فارسی معین ). دکان عصاری .- اسب (گاو) عصاری ؛