روشورلغتنامه دهخداروشور. (اِ مرکب ) اصطلاح عامیانه ، روشو. روشوی . سفیدآب که به گرده های کوچک بود. سفیدآب چون قرص کرده . سفیدآب . گل سفیدآب . قرص سفیدآب که به روی و تن مالند تا شوخ و چرک آسانتر رود و بیشتر در حمامها استعمال دارد. (یادداشت مؤلف ).
روسریلغتنامه دهخداروسری . [ س َ ] (اِ مرکب ) پارچه ای که زنان بر سر می افکنند و معمولا در زیر چانه گره می زنند. چارقد. در گناباد خراسان بمعنی چادرچه و چادرنماز مستعمل است .
پروسپرلغتنامه دهخداپروسپر. [ پْرُ / پ ِ رُ پ ِ ] (اِخ ) مورخ و شاعر لاتینی به سال 304 م . مولد او نزدیک بوردو بود و در حدود 465 درگذشت . تاریخی عمومی بعنوان اپی توم کرونیکون (تاریخ مختصر) تألی
روشوییلغتنامه دهخداروشویی . (حامص مرکب ) شستن صورت . شستشوی رخسار. || (اِ مرکب ) روشوری . ظرف یادوش و دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب کنند.