روزکورلغتنامه دهخداروزکور. (ص مرکب ) آنکه در روز نتواند دید. مقابل شب کور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اخفش . اجهر : من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس من چراغ عقل و آنها روزکوران هوا. خاقانی .تا شاهباز چتر تو زرین گشاد بال از بوم
روزپیکرلغتنامه دهخداروزپیکر. [ پ َ ک َ ] (ص مرکب ) روشن رأی . (برهان قاطع)(انجمن آرا) (آنندراج ). راست و درست و بی غل وغش و صاف و پاک . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ای روزپیکران بمه چارده شبه ناخن چو ماه یک شبه ده ده برآورید.خاقانی .
روزپیکریلغتنامه دهخداروزپیکری . [ پ َ ک َ ] (حامص مرکب ) روشن رایی . راستی و درستی : یوسف روز جلوه کرد از دم گرگ و میکندیوسف گرگ مست ما دعوی روزپیکری .خاقانی .
روزکوریلغتنامه دهخداروزکوری . (حامص مرکب ) ضعف و نابینایی در روز. خفش . جهر : چو شمع اگر بفروزد عدوت را سر کارز روزکوری در کار سر کند همه تن . سوزنی .بزیبقی مقنع به احمقی کیال بروزکوری صباح و شبروی جناب . خاق
پست روزکاروَرattended substationواژههای مصوب فرهنگستانپست برقی که در طول ساعات معمول کاری و در صورت لزوم در غیر ساعات معمول بهوسیلۀ نیروی انسانی کار میکند