صِّيَامِفرهنگ واژگان قرآنروزه داری - روزه گرفتن(صوم در اصل به معناي خودداري از عمل است ، مثلا صوم از خوردن ، و صوم از نوشيدن ، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناي خود
روزهلغتنامه دهخداروزه . [ زَ / زِ ] (ص نسبی ، اِ) (از: روز +ه نسبت ). منسوب به روز: یکروزه ، دوروزه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اغلب بصورت مرکب آید : یک کف پست تو بصحرای عشق
ناشتائیلغتنامه دهخداناشتائی . (اِ) هر چیزی که پس از مدتی چیز نخوردن و روزه گرفتن خورند. (ناظم الاطباء). صبحانه . ناهارشکن . ناشتاشکن . زیرقلیانی . سلفه . طعام مختصری که صبح با چای
سائحلغتنامه دهخداسائح . [ ءِ ] (ع ص ) جهان گرد. آنکه سیاحت کند. ج ، سائحون و سیاح . (اقرب الموارد). این انتساب کثرت سفر وسیاحت را میرساند. (سمعانی ). || روزه دار.(دهار). || ملاز