روزبهلغتنامه دهخداروزبه . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ نکتی (یا نکهتی ) لاهوری ،مکنی به ابوعبداﷲ. از شاعران قرن پنجم هجری است و سلطان مسعود غزنوی را مدح گفته است . عوفی می نویسد: نکا
روزبهلغتنامه دهخداروزبه . [ ب ِ ] (اِخ ) از زنان شاعر در اوایل قرن دهم و معاصر سلطان سلیم بوده است . از اشعار اوست :هر زمان دارم هلاکی با حیات آمیخته زان تغافلها که کردی التفات آ
روزبهلغتنامه دهخداروزبه . [ ب ِ ] (اِخ ) پسر ساسان از فرمانروایان ایرانی عربستان در زمان ساسانیان بوده است . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 180 شود.
روز بهلغتنامه دهخداروز به . [ زِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روز خجسته . هنگام خوش ومبارک و میمون . روز بهتر و خوشتر. (ناظم الاطباء).
روزبهالغتنامه دهخداروزبها. [ ب َ] (ص مرکب ) در شعر خاقانی ظاهراً مرکب از روز و بهابمعنی قیمت یا بهاء عربی بمعنی روشنی ، به معنی کسی است که نیکبخت باشد و اعمال درخشان کند : روزی که
روزبهانلغتنامه دهخداروزبهان . [ ب ِ ] (اِخ ) (شیخ ... کبیر) مصری . او راست تحفةالبررة. (از کشف الظنون ج 1 ستون 364).
روزبهانلغتنامه دهخداروزبهان . [ ب ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) بقلی نسوی شیرازی ، مکنی به ابومحمدو مشهور بشیخ شطاح . از عارفان و دانشمندان بزرگ قرن هفتم هجری است . در ابتدای کار به عراق و
روزبهانلغتنامه دهخداروزبهان . [ ب ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) معروف به فرید از واعظان بوده ودر جامع عتیق شیراز بوعظ میپرداخته است . در سال 618هَ . ق . درگذشته است . رجوع به شدالازار ص 394
روزبهالغتنامه دهخداروزبها. [ ب َ] (ص مرکب ) در شعر خاقانی ظاهراً مرکب از روز و بهابمعنی قیمت یا بهاء عربی بمعنی روشنی ، به معنی کسی است که نیکبخت باشد و اعمال درخشان کند : روزی که
روزبهانفرهنگ نامها(تلفظ: ruzbehān) (= روزبه) ، ← روزبه ؛ (در اعلام) نام شیخ شطاح عارف بزرگ قرن ششم .
روزبهانلغتنامه دهخداروزبهان . [ ب ِ ] (اِخ ) (شیخ ... کبیر) مصری . او راست تحفةالبررة. (از کشف الظنون ج 1 ستون 364).