روزانلغتنامه دهخداروزان . (اِخ ) ابن صول . پادشاه گرگان در قرن اول هجری بود. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 88 و ترجمه ٔ فارسی آن ص 122 شود.
پیروزانلغتنامه دهخداپیروزان . (اِخ ) از سرداران یزدگرد ساسانی . در جنگ اعراب با ایرانیان یزدگرد این مرد سالخورده را فرماندهی کل سپاه داده ، وی در نهاوند با عرب مقابل شد و جنگی سخت بکردند که بشکست ایرانیان و اسارت و قتل پیروزان منتهی گردید. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ <span class="hl" dir="
پیروزانفرهنگ نامها(تلفظ: piruzān) (پیروز + ان (پسوند نسبت)) ، منسوب به پیروز ، جمع پیروز ، ← پیروز ؛ (در اعلام) نام سردار یزدگرد ساسانی.
روزانهلغتنامه دهخداروزانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) آنچه هرروز بکسی داده شود. (آنندراج ). یومی . (ناظم الاطباء). آنچه بیک روز از طعام یا مزد یا پول برای کسی مقررکرده اند. (از فرهنگ نظام ). || هرروزی . (ناظم الاطباء). یومیه . (یادداشت مؤلف ). هر روز. گ
روزانهفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ شبانه] مربوط به روز.۲. به اندازۀ یک روز: مصرف روزانه.۳. (قید) در هر روز: روزانه چند لیوان آب میخورید؟.۴. (اسم) [قدیمی] روز.
روزانههاrushes, dailiesواژههای مصوب فرهنگستاننخستین چاپهای نسخۀ مثبت برای آگاهی از نتیجۀ کار روزانۀ گروه فیلمبرداری متـ . نسخۀ روزانهها rush print
آدم بدشانسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل تیرهروزان، بدبختان، اشقیا، بدبخت▼، مصیبتزده، بازیچۀ سرنوشت، بازنده، مرئوس، آدم فقیر
فنهلغتنامه دهخدافنه . [ ] (اِ) نام نوایی که مطربان زنند. (یادداشت مؤلف ) : بامدادان بر چکک زن ، چاشتگاهان بر شخج نیم روزان بر لبینا، شامگاهان بر فنه .منوچهری .
قیللغتنامه دهخداقیل .[ ق ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قائل ، نیم روزان خسبنده . (منتهی الارب ). چاشتگاه خسبندگان . رجوع به قائل شود.
روزانهلغتنامه دهخداروزانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) آنچه هرروز بکسی داده شود. (آنندراج ). یومی . (ناظم الاطباء). آنچه بیک روز از طعام یا مزد یا پول برای کسی مقررکرده اند. (از فرهنگ نظام ). || هرروزی . (ناظم الاطباء). یومیه . (یادداشت مؤلف ). هر روز. گ
روزانهفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ شبانه] مربوط به روز.۲. به اندازۀ یک روز: مصرف روزانه.۳. (قید) در هر روز: روزانه چند لیوان آب میخورید؟.۴. (اسم) [قدیمی] روز.
روزانههاrushes, dailiesواژههای مصوب فرهنگستاننخستین چاپهای نسخۀ مثبت برای آگاهی از نتیجۀ کار روزانۀ گروه فیلمبرداری متـ . نسخۀ روزانهها rush print
پیروزانلغتنامه دهخداپیروزان . (اِخ ) از سرداران یزدگرد ساسانی . در جنگ اعراب با ایرانیان یزدگرد این مرد سالخورده را فرماندهی کل سپاه داده ، وی در نهاوند با عرب مقابل شد و جنگی سخت بکردند که بشکست ایرانیان و اسارت و قتل پیروزان منتهی گردید. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ <span class="hl" dir="
فروزانلغتنامه دهخدافروزان . [ ف ُ ] (نف ) صفت فاعلی از فروختن . افروزنده . درخشنده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تابنده . (صحاح الفرس ). روشن . درخشان . فروزنده : که فرزند آن نامور شاه بودفروزان چو در تیره شب ماه بود. فردوسی .تهمتن چو ب
رستم فیروزانلغتنامه دهخدارستم فیروزان . [ رُ ت َ م ِ ] (اِخ ) رستم فرخزاد. رجوع به رستم فرخزاد و تجارب السلف ص 29 شود.