روزافروزلغتنامه دهخداروزافروز. [ اَ / زَف ْ] (نف مرکب ) تابناک . روشنگر. روشنی بخش : ای دریغا نور ظلمت سوز من ای دریغا صبح روزافروز من . مولوی .چون نباشم همچو شب بی روز اوبی وصال رو
روزاروزلغتنامه دهخداروزاروز. (ق مرکب ) روزبروز: المیاومه ؛ چیزی بروزاروز فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ).
رواروزنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نقیب و پاسبان لشکر.۲. آنکه بانگ روارو میزند: ◻︎ رواروزنان نای زرین زدند / سراپرده بر پشت پروین زدند (نظامی۵: ۸۰۴).
رواروزنانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر حال روارو زدن: ◻︎ رواروزنان تیر پولادسای / در اندام شیران پولادخای (نظامی۵: ۷۹۳).
افروزلغتنامه دهخداافروز. [ اَ ] (ص ) روشن . (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ) (مؤید). || (نف مرخم ) روشن کننده . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء) (مؤ
فرهنگلغتنامه دهخدافرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشی
روزلغتنامه دهخداروز. (اِ) در پهلوی رُچ ، پارسی باستان رئوچه ، اوستا رئوچه ، هندی باستان رچیش ، ارمنی لئیز کردی روژ ، افغانی ورَج بلوچی رُچ و رُش ، وخی رئوج ، گیلگی روز ، فریزند
روزاروزلغتنامه دهخداروزاروز. (ق مرکب ) روزبروز: المیاومه ؛ چیزی بروزاروز فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ).
میاومةلغتنامه دهخدامیاومة. [ م ُ وَ م َ ] (ع مص ) به روز معامله کردن . (منتهی الارب ). به روزها معامله کردن . (یادداشت مؤلف ). || روزمزد کردن . یوام .(یادداشت مؤلف ) (آنندراج ).