رودآوریلغتنامه دهخدارودآوری .[ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به رودآور است که قصبه ای است از همدان . رجوع به رودآور (قصبه ای از همدان ) شود.
رودآوردلغتنامه دهخدارودآورد. [ وَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است و در مؤیدالفضلا بحذف دال آخر نوشته اند. (برهان قاطع). رجوع به رودآور شود.
رودآورلغتنامه دهخدارودآور. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان واقع در 3هزارگزی غرب تویسرکان و یک هزارگزی شمال راه شوسه ٔ تویسرکان به کرمانشاه . منطقه ای اس
رودآورلغتنامه دهخدارودآور. [ وَ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست . (فرهنگ جهانگیری ). در برهان قاطع رودآورد آمده است . رجوع به رودآورد شود.
شاخشانه رفتنلغتنامه دهخداشاخشانه رفتن . [ ن َ / ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تهدید کردن . ترسانیدن . خودنمائی کردن : گهی رفتن به تکلیف بهانه بشمشاد از رعونت شاخشانه . محمدسعید اشرف (از آنندر
شاخ شانهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاستخوان شانه و شاخ گاو یا گوسفند. Δ در قدیم برخی گدایان استخوان شانه و شاخ گاو یا گوسفند به دست گرفته و آنها را به هم میزده و گدایی میکردهاند. شاخش
دملغتنامه دهخدادم . [ دُ ] (اِ) دمب . ذنب . ذنابی . و در شعر گاهی به تشدید میم آید. (یادداشت مؤلف ). عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد. و آن از تعداد مهره های استخ
شورشلغتنامه دهخداشورش . [ رِ ] (اِمص ) عمل شوریدن . (یادداشت مؤلف ). از: شور + «ش »، علامت اسم مصدر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). شوریدن . شور و غوغا کردن . (برهان ) (آنندراج )
چنیبه پائینلغتنامه دهخداچنیبه پائین . [ چ ُ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 6 هزارگزی جنوب باختری اهواز کنار رود کارون واقع است . دشت و گرمسیر