رودربایستی کردنلغتنامه دهخدارودربایستی کردن . [ دَ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مأخوذ بحیا شدن . در رودربایستی افتادن .در رودربایستی گیر کردن . رجوع به رودربایستی شود.
رودربایستیلغتنامه دهخدارودربایستی . [ دَ ی ِ ] (حامص مرکب ) در تداول عامّه ، مأخوذیت به حیا. (یادداشت مؤلف ). حالت شرم از گفتن گفتاری یا کردن کرداری بملاحظه ٔ حرمت شخص حاضر که این گ
رودرواسی کردنلغتنامه دهخدارودرواسی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رودربایستی کردن . رجوع به رودربایستی کردن شود.
رودربایستیلغتنامه دهخدارودربایستی . [ دَ ی ِ ] (حامص مرکب ) در تداول عامّه ، مأخوذیت به حیا. (یادداشت مؤلف ). حالت شرم از گفتن گفتاری یا کردن کرداری بملاحظه ٔ حرمت شخص حاضر که این گ
رولغتنامه دهخدارو. (اِ) معروف است که به عربی وجه خوانند.(برهان قاطع) (آنندراج ). جانب پیش سر که از پیشانی شروع شده به زنخ ختم می شود. مثال : چشم و دهن بر روی انسان واقع است .
رو درماندنلغتنامه دهخدارو درماندن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) مأخوذ به حیا شدن . در رودربایستی گیر کردن . دچار شرمگینی شدن در مقابل خواهش کسی و پذیرفتن . رجوع به رو و رودربایستی شود.
روفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دری