رودربایستی کردنلغتنامه دهخدارودربایستی کردن . [ دَ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مأخوذ بحیا شدن . در رودربایستی افتادن .در رودربایستی گیر کردن . رجوع به رودربایستی شود.
رودربایستیلغتنامه دهخدارودربایستی . [ دَ ی ِ ] (حامص مرکب ) در تداول عامّه ، مأخوذیت به حیا. (یادداشت مؤلف ). حالت شرم از گفتن گفتاری یا کردن کرداری بملاحظه ٔ حرمت شخص حاضر که این گ
حشمتلغتنامه دهخداحشمت . [ ح ِ م َ ] (ع اِ) شکوه . شکه . (لغت نامه ٔ اسدی ). احتشام . جاه و جلال . جاه . دبدبة. بزرگی . حرمت . احترام . آب . محل . قدر. منزلت . اعتبار. آب رو. شرم
بیلغتنامه دهخدابی . (پیشوند) حرف نفی . مقابل با که کلمه ٔ اثبات است . بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت
شرملغتنامه دهخداشرم . [ ش َ ] (اِ) خجالت و انفعال . (ناظم الاطباء). انفعال . حیا. خجلت . آزرم . عیب . عار. خجل . استحیا. و آن حیرت و وحشتی است که در آدمی پیدا شود از آگاه شدن د
رودربایسیلغتنامه دهخدارودربایسی . [ دَ ی ِ ] (حامص مرکب ) مخفف رودربایستی . رودرواسی . رجوع به رودربایستی و رودرواسی شود.
مباسطتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گشادهرویی.۲. صمیمیت.۳. رفتار بدون رودربایستی و همراه با جسارت.