تیزاب سلطانیaqua regiaواژههای مصوب فرهنگستانمایع بسیار خورنده و دودکنندهای که از یک قسمت نیتریکاسید و سه قسمت هیدروکلریکاسید تشکیل شده است و با تمام فلزها ازجمله طلا و نقره واکنش میدهد
روحةلغتنامه دهخداروحة. [ رَ ح َ ] (اِخ ) از قرای قیروان ، و بگفته ٔ بعضی جزء اسکندریه است . رجوع به معجم البلدان و رَوحی محمدبن ابی السرور شود.
روحةلغتنامه دهخداروحة. [ رَ وَ ح َ ] (ع ص ) لیلة روحة؛ شب خوش . بصورت ترکیب اضافی و گاهی ترکیب وصفی استعمال میشود. (از منتهی الارب ). || سرور که بحصول یقین حاصل شود. (منتهی الارب ). اسم مرت از رَوح . واحده ٔ رَوح . آسایش . و فرح و سرور. ج ، روحات . (از اقرب الموارد).
روحةلغتنامه دهخداروحة. [ رَ وَ ح َ ] (ع ص ) مؤنث رَوَح . مرغان پراکنده و متفرق یا مرغانی که شبانگاه بسوی آشیانه ها بازمیگردند. (از متن اللغة). رجوع به رَوَح شود.
روحیةلغتنامه دهخداروحیة. [ حی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث روحی ، کیفیات روحیه . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) مجموعه ٔ کیفیات نفسانی و حالات روانی یک فرد. ج ، روحیات . (فرهنگ فارسی معین ).
روحیهفرهنگ فارسی معین(یِّ) [ ع . ] (ص نسب .)1 - مؤنث روحی ، کیفیات روحیه . 2 - مجموعة کیفیات نفسانی و حالات روانی یک فرد. ج . روحیات .
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات