روبرگردانلغتنامه دهخداروبرگردان . [ ب َ گ َ ] (نف مرکب ) برگرداننده ٔرو. اعراض کننده . مُعْرِض . پشت کننده . روی برتابنده .- روبرگردان نبودن از ؛ اعراض نکردن از. پشت نکردن به . رو بر
واسوختنلغتنامه دهخداواسوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . روبرتافتن . روگردانی از معشوق . (آنندراج ). روبرگردانیدن و بیزار شدن از معشوق . (ناظم الاطباء) : زود واسوزد ز عشق آتشی
نکولفرهنگ انتشارات معین(نُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برگردیدن و روگرداندن از چیزی . 2 - ترسیدن و روبرگرداندن از دشمن . 3 - خودداری کردن از پرداخت وجه حواله ، برات و مانند آن .
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (ع ص ) مایل و خواهان . ج ، راغبون . (ناظم الاطباء). خواهان از روی حرص ، و دوستدارنده . (از اقرب الموارد). خواهان . (دهار). مأخوذ از تازی ، آرزوم
رولغتنامه دهخدارو. (اِ) معروف است که به عربی وجه خوانند.(برهان قاطع) (آنندراج ). جانب پیش سر که از پیشانی شروع شده به زنخ ختم می شود. مثال : چشم و دهن بر روی انسان واقع است .