روبرولغتنامه دهخداروبرو. [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) محاذی . مقابل . در پیش . (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج ). مواجه و مقابل . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). برابر. رویاروی . رجوع به روبروی شود : دید قبرستان و مبرز روبروبانگ برزد گفت کی نظارگان ... <p class
روبروفرهنگ مترادف و متضادبرابر، پیشرو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد ≠ عقب
روبروفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد روبرو، مقابل، برابر، محاذات، جلو نقطۀ مقابل، وضعمقابل، آنتیتز تقابل، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری جهتمقابل▼، جهت صفحۀمقابل، پشتِ کاغذ، ظَهر کاغذ، پشت، عقب استحضار، بهحضور آوردن، آستان، خدمت، پیشگاه ◄ جلو قبال
روبرولغتنامه دهخداروبرو. [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) محاذی . مقابل . در پیش . (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج ). مواجه و مقابل . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). برابر. رویاروی . رجوع به روبروی شود : دید قبرستان و مبرز روبروبانگ برزد گفت کی نظارگان ... <p class
روبروفرهنگ مترادف و متضادبرابر، پیشرو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد ≠ عقب
روبروفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد روبرو، مقابل، برابر، محاذات، جلو نقطۀ مقابل، وضعمقابل، آنتیتز تقابل، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری جهتمقابل▼، جهت صفحۀمقابل، پشتِ کاغذ، ظَهر کاغذ، پشت، عقب استحضار، بهحضور آوردن، آستان، خدمت، پیشگاه ◄ جلو قبال
روبرولغتنامه دهخداروبرو. [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) محاذی . مقابل . در پیش . (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج ). مواجه و مقابل . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). برابر. رویاروی . رجوع به روبروی شود : دید قبرستان و مبرز روبروبانگ برزد گفت کی نظارگان ... <p class
بروبرولغتنامه دهخدابروبرو. [ ب ُ رَ / رُو ب ُ رَ / رُو ] (اِمص مرکب ) کلماتی که پیشاپیش بزرگان گاه عبور از کوی و برزن گفتندی . (یادداشت دهخدا). بردابرد. برد. || رواج کار و رونق بازار. (فرهنگ لغات عامیانه ). - <span class="h