روبرویلغتنامه دهخداروبروی . [ ب ِ ](ص مرکب ، ق مرکب ) روبرو. مقابل . محاذی : مرگ به من نیز روبروی نشسته ست می نتوانم کنم سخن کم و افزون . میرزا ابوالحسن جلوه .و رجوع به روبرو شود.
بَيْنَ يَدَيْهَافرهنگ واژگان قرآنروبروی آن - در حضور آن (در اصل "يدين"بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گرديده است . براي کلمه يد معاني زيادي غير از دست ذکر کردهاند ، و ليکن بايد دانست که اي