روبراهلغتنامه دهخداروبراه . [ ب ِ ] (ص مرکب ) عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام ). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود. || آماده . (آنندراج ). آماده و مهیا و حاضر برای کار. || مرتب و
روبراه شدنلغتنامه دهخداروبراه شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آماده و متوجه سفر شدن . (آنندراج ). آغاز سفر و حرکت کردن . || راست آمدن کار. (ناظم الاطباء). سر و سامان یافتن کار. || باز
روبراه کردنلغتنامه دهخداروبراه کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده و مهیا کردن . حاضرکردن . || اصلاح کردن . (ناظم الاطباء). درست کردن و سر و سامان دادن . به اسلوب صحیح بازآوردن .
روبراه شدنلغتنامه دهخداروبراه شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آماده و متوجه سفر شدن . (آنندراج ). آغاز سفر و حرکت کردن . || راست آمدن کار. (ناظم الاطباء). سر و سامان یافتن کار. || باز
روبراه کردنلغتنامه دهخداروبراه کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده و مهیا کردن . حاضرکردن . || اصلاح کردن . (ناظم الاطباء). درست کردن و سر و سامان دادن . به اسلوب صحیح بازآوردن .
ساربلغتنامه دهخداسارب . [ رِ ] (ع ص ) رونده ٔ روبراه است در زمین .(شرح قاموس ). بر یک جهت رونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه بروز رود. (مهذب الاسماء). سارِب ٌ بالنهار. (