روبا رهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنچه در هنگام ذوب کردن فلزات بهصورت کف بر روی مادۀ ذوبشده ایجاد میشود.
روباره 1drossواژههای مصوب فرهنگستاناکسید فلزات همراه با سایر ناخالصیها که معمولاً بر روی سطح فلز مذاب جمع میشود
روباره 2overburden, overlying matrixواژههای مصوب فرهنگستانخاک یا شنی که روی لایههای باستانی را پوشانده است
پیشلغتنامه دهخداپیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشید
عربستانلغتنامه دهخداعربستان . [ ع َ رَ ب ِ ] (اِخ ) عربستان شبه جزیره ای است که از طرف جنوب به خلیج عدن و تنگه ٔ باب المندب و اقیانوس هند و دریای عمان و از مغرب به دریای سرخ (قلزم
جای روبلغتنامه دهخداجای روب . (اِ مرکب ) جارو. جاروب . جاروبه . (آنندراج ). رجوع بکلمات فوق در همین لغت نامه شود. جهارو، لهجه ٔ بعضی بلاد هند.(از آنندراج ). مِکسَحَه . (منتهی الارب
برون رفتنلغتنامه دهخدابرون رفتن . [ ب ِ / ب ُ رُ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون روفتن . روفتن به بیرون . جاروب کردن به خارج : او را بجای روب هجای من با خاک ره بکوی برون رُفتی .سوزنی .
تکلغتنامه دهخداتک . [ ت َ ] (ص ) بمعنی اندک و قلیل و کم باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پهلوی ، تک : در ت