رواهلغتنامه دهخدارواه . [ رَ ] (اِ) طعام است مر زندانیان را. (از آنندراج ). قوت و طعام زندانیان و اسیران . (ناظم الاطباء) : قفس تن شده بدل زندان پاره های جگر رواهش دان .ابوالمعا
رواهلغتنامه دهخدارواه . [ رُ ] (ع اِ) جنبش آب بر روی زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
رواحلغتنامه دهخدارواح . [ رَ ] (ع مص ) شبانگاه شدن به جایی یا کاری کردن در آن . (از منتهی الارب ). آمدن و رفتن در شامگاهان و کار کردن در آن و آن خلاف غُدُوّ است و مطلقاً به معنی
رواةلغتنامه دهخدارواة. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِراوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). روات . رجوع به راوی و روات شود. || در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می
رواهبلغتنامه دهخدارواهب . [ رَ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راهِبة. راهبات . (اقرب الموارد). رجوع به راهبة شود.
رواهالغتنامه دهخدارواها. (اِخ ) رودی است در تانگانیکا واقع در افریقای مرکزی که به اقیانوس هند میریزد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
رواهشلغتنامه دهخدارواهش . [ رَ هَِ ] (ع اِ) رگهای اندرون ارش . (مهذب الاسماء). رگهای درون بازو یا رگهای ظاهر پنجه ، واحد آن راهِش . (آنندراج ). رگهای ظاهر کف . (از اقرب الموارد)
رواهصلغتنامه دهخدارواهص . [ رَ هَِ ] (ع ص ، اِ) سنگها برهم نشسته ٔ استوار. (منتهی الارب ). صخره های بهم استوارشده ٔ ثابت . واحد آن راهِصة است . (از اقرب الموارد). || سنگها که سپل
رواةلغتنامه دهخدارواة. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِراوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). روات . رجوع به راوی و روات شود. || در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می
رواهبلغتنامه دهخدارواهب . [ رَ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راهِبة. راهبات . (اقرب الموارد). رجوع به راهبة شود.
رواهالغتنامه دهخدارواها. (اِخ ) رودی است در تانگانیکا واقع در افریقای مرکزی که به اقیانوس هند میریزد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
رواهشلغتنامه دهخدارواهش . [ رَ هَِ ] (ع اِ) رگهای اندرون ارش . (مهذب الاسماء). رگهای درون بازو یا رگهای ظاهر پنجه ، واحد آن راهِش . (آنندراج ). رگهای ظاهر کف . (از اقرب الموارد)
رواهصلغتنامه دهخدارواهص . [ رَ هَِ ] (ع ص ، اِ) سنگها برهم نشسته ٔ استوار. (منتهی الارب ). صخره های بهم استوارشده ٔ ثابت . واحد آن راهِصة است . (از اقرب الموارد). || سنگها که سپل