روان کاهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنچه باعث افسردگی و آزردگی روح میشود؛ امری سخت و دشوار که روح را کسل و آزرده میسازد؛ کاهندۀ روان؛ روانفرسا؛ جانکاه؛ جانگزا.
روانکاهلغتنامه دهخداروانکاه . [ رَ ](نف مرکب ) کاهنده ٔ روان . آنکه یا آنچه باعث کاهش و فرسایش روان باشد. کاری صعب که روح را کسل و آزرده وفرسوده کند. روان فرسا. جانکاه . جانگزا : و
ازدحام ترددtraffic congestionواژههای مصوب فرهنگستانازدحام وسایل نقلیه و عابر پیاده در معابر بهحدیکه سرعت حرکت بهشدت کاهش یابد و مانع حرکت روان وسایل نقلیه شود
کهربالغتنامه دهخداکهربا. [ ک َ رُ ] (نف مرکب ) رباینده ٔ که (مخفف کاه ). که رباینده . || (اِ مرکب ) مخفف کاه رباست . هرکه با خود دارد از علت یرقان ایمن باشد. (برهان ) (آنندراج ).
اندودلغتنامه دهخدااندود. [ اَ ] (مص مرخم ، اِمص ) کاه گل و گل آوه (گلابه ) مالیدن بر بام ودیوار. (انجمن آرا) (آنندراج ). || (اِ) کاه گل و گلابه که بر بام و دیوار کرده باشند. (از
آرمدهلغتنامه دهخداآرمده . [ رَ دَ /دِ ] (ن مف / نف ) آرمیده . ساکن . بی حرکت : گران ساخت سنگ و سبک باد پاک روان کرد گردون و آرمده خاک . اسدی . || مجازاً، کاهل : بود مرد آرمده در
بیجادهلغتنامه دهخدابیجاده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعیست از جوهر. طبیعت وی گرم و خشک و معدنش کوههای مشرق و کهربا و کاه ربای است و معنی ترکیبی بیجاده بی راه است چه جاده بتازی زبان راه ف