رهنوردلغتنامه دهخدارهنورد. [ رَ ن َ وَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب )هر چیز که راه در هم نوردد و پیچد و غلطد. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). || قاصد. (آنندراج ). || اسب . (ناظم الاطب
ره نوردیدنلغتنامه دهخداره نوردیدن . [ رَه ْ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) راه نوردیدن . (یادداشت مؤلف ). طی طریق کردن . راه پیمودن . رجوع به راه نوردیدن و ره نورد شود.
ره نوردیلغتنامه دهخداره نوردی . [ رَه ْ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) راه نوردی . عمل رهنورد.(یادداشت مؤلف ). رجوع به رهنورد و راهنوردی شود.
رهنوردیدیکشنری فارسی به انگلیسیhike, journey, outing, perambulation, tramp, travel, walk, walkabout, walking
ره نوردیدنلغتنامه دهخداره نوردیدن . [ رَه ْ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) راه نوردیدن . (یادداشت مؤلف ). طی طریق کردن . راه پیمودن . رجوع به راه نوردیدن و ره نورد شود.
ره نوردیلغتنامه دهخداره نوردی . [ رَه ْ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) راه نوردی . عمل رهنورد.(یادداشت مؤلف ). رجوع به رهنورد و راهنوردی شود.
ره نوشتنلغتنامه دهخداره نوشتن . [ رَه ْ ن َوَ ت َ ] (مص مرکب ) راه نوشتن . راه نوردیدن . ره نوردیدن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ره نوردیدن شود.
رهلغتنامه دهخداره . [رَه ْ ] (اِ) مخفف راه . (یادداشت مؤلف ). ره که مخفف راه است با مصادر: نمودن که نعت آن رهنماست و رفتن با نعت رهرو، بردن با نعت رهبر، زدن با نعت رهزن ، سپر
ره بریدنلغتنامه دهخداره بریدن . [ رَه ْ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) راه بریدن . راهزنی کردن . دزدی کردن . (یادداشت مؤلف ). || راهی شدن . عازم شدن . ره نوردیدن . رفتن : از پشت چار لاشه فرود