رهیابفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که راه پیدا میکند؛ راهیابنده.۲. آنکه راه و طریقهای تازه برای اجرای امری مییابد.
رعابلغتنامه دهخدارعاب . [ رَع ْ عا ] (ع ص ) سخن با سجعگوی . (منتهی الارب )(آنندراج ). آورنده ٔ رَعب . (از اقرب الموارد). و رعب به معنی سخن مسجع است .
رهابلغتنامه دهخدارهاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَهب . (اقرب الموارد) (از آنندراج )(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رهب شود.
رهابلغتنامه دهخدارهاب .[ رَ ] (ع اِ) ج ِ رهابة. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) رجوع به رهابة شود.
رهیاب 1GPS navigation deviceواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای تعیین موقعیت مکانی یا یافتن مکانی ازطریق علائم دریافتی از سامانۀ موقعیتیاب جهانی * عموم صورت اختصاریافتۀ این اصطلاح یعنی GPS را به کار میبرند و معادل فرهنگستان برابرنهاد اصطلاح عمومی است
رهیاب 2routerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری، معمولاً رایانهای اختصاصی، که برای پیوند دادن دو شبکه به کار میرود، بستکهای دادهها را دریافت و مقصد آنها را مشخص میکند و آنها را به شبکهای که برایشان در نظر گرفته شده است، منتقل میسازد
رهیابیwayfindingواژههای مصوب فرهنگستانیافتن همة راههایی که مردم از طریق آنها از مکانی به مکان دیگر میروند
رهیابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، ناوبری، قایقرانی، راهبری، هدایت مسئول رهیابی، سکاندار، ناخدا، مهندس کشتی قطبنما، ادواتِناوبری▼
فهرست دسترسیaccess listواژههای مصوب فرهنگستانفهرستی در رهیابها که برای شماری از خدمات نگهداری میشود تا دسترسی به رهیاب یا دسترسی از آن واپایش شود
کمکترمز ناوشیnavigation brake assist, NBAواژههای مصوب فرهنگستانسامانـهای که با دریافت علائم نـزدیک شدن به تابلوی ایست کامل از رهیاب، در ترمزگیری به راننده کمک میکند
سامانۀ توزیعیdistributed systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای شامل تعدادی اجزای سختافزاری مانند رایانه و رهیاب که با استفاده از نوعی فنّاوری ارتباطی به یکدیگر متصل شدهاند
مخترعلغتنامه دهخدامخترع . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) اختراع کننده و کار نو بیرون آرنده . (غیاث ). آفریننده و کار نو بیرون آورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نوکننده . (دهار). آفریننده و از نو بیرون آورنده و موجد و مبدع و اختراع کننده و ایجادکننده و پدیدآورنده و آغازکننده و پید
رهیاب 1GPS navigation deviceواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای تعیین موقعیت مکانی یا یافتن مکانی ازطریق علائم دریافتی از سامانۀ موقعیتیاب جهانی * عموم صورت اختصاریافتۀ این اصطلاح یعنی GPS را به کار میبرند و معادل فرهنگستان برابرنهاد اصطلاح عمومی است
رهیاب 2routerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری، معمولاً رایانهای اختصاصی، که برای پیوند دادن دو شبکه به کار میرود، بستکهای دادهها را دریافت و مقصد آنها را مشخص میکند و آنها را به شبکهای که برایشان در نظر گرفته شده است، منتقل میسازد
رهیاب دسترسیaccess routerواژههای مصوب فرهنگستانیکی از افزارههای دسترسی که از قرارداد پایۀ مسیردهی پشتیبانی میکند و بهویژه برای میسر کردن دسترسی شبکههای داخلی دوردست به شرکتهای مازه طراحی شده است
رهیابیwayfindingواژههای مصوب فرهنگستانیافتن همة راههایی که مردم از طریق آنها از مکانی به مکان دیگر میروند