رهنهلغتنامه دهخدارهنه . [ رَ ن ِ ] (اِخ ) دهی از بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای 354 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است . (از فرهنگ
برهنه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد رهنه کردن، لُخت کردن، پوستکندن، آشکار کردن، پرده برداشتن، افشا کردن
ذوحسیلغتنامه دهخداذوحسی . [ ] (اِخ ) (یوم ...) لذبیان علی عبس ثم ان ذبیان تجمعت لما اصابت منهم یوم المریقب فزارةبن ذبیان و مرةبن عوف بن سفیان بن ذبیان و احلافهم فنزلوا فتوافوا بذ
غنملغتنامه دهخداغنم . [ غ ُ] (ع مص ) غنیمت یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). غنیمت ، و پیروزی به چیزی بی دسترنج ، یا غُنم در حصول چیزی بی دسترنج
رهرویلغتنامه دهخدارهروی . [ رَ رَ / رُ ] (حامص مرکب ) سیر و حرکت و راه رفتن : بازماندن ز راه روی نداشت ره نه و رهروی فرونگذاشت . نظامی .رهروی در گرفت و راه نوشت سوی شهر آمد از کر
واپس بودنلغتنامه دهخداواپس بودن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) عقب ماندن . دنبال ماندن : ره راست رو تا به منزل رسی تو بر ره نه ای زین قبل واپسی .سعدی (بوستان ).