رهصلغتنامه دهخدارهص . [ رَ ] (ع مص ) سخت گرفتن کسی را به تقاضا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دیوار گل ساختن و چینه گذاشتن . (ناظم الاطباء) (از اقرب ال
رهصلغتنامه دهخدارهص . [ رَ هََ ] (ع مص ) (مجهولاً) سوده سم گردیدن اسب از سنگ و جز آن و کذلک الابل و غیرها. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لنگیدن
رهصلغتنامه دهخدارهص . [ رِ ] (معرب ،اِ) چینه ٔ بن دیوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیخ و بنیاد دیوار. (از غیاث اللغات ). آخیز. باخز. مهره ٔ دی
رهسلغتنامه دهخدارهس . [ رَ ] (ع مص ) سخت پاسپر کردن راهی را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). سخت سپردن . (منتهی الارب ). سخت پایمال کردن و سخت سپردن . (از آنندراج ).
رهصةلغتنامه دهخدارهصة. [ رَ ص َ ] (ع اِ) سودگی سم ستور از سنگ و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب که در سم ستور افتد. (مهذب الاسماء). رجوع ب
راصدفرهنگ انتشارات معین(ص ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - مراقب ، چشم دارنده . 2 - چشم به راه . 3 - منجم ، اخترشمار. ج . راصدین .
رخصةدیکشنری عربی به فارسیاجازه , اذن , رخصت , دستور , پروانه , مرخصي , اجازه دادن , مجاز کردن , روا کردن , نديده گرفتن , جواز
رهصةلغتنامه دهخدارهصة. [ رَ ص َ ] (ع اِ) سودگی سم ستور از سنگ و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب که در سم ستور افتد. (مهذب الاسماء). رجوع ب
مرهوصلغتنامه دهخدامرهوص . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رهص . رجوع به رهص شود. || فرس مرهوص ؛ اسب سوده سم از سنگ و جز آن . (منتهی الارب ). اسب که دچار «رهصة» شده باشد. (از اق
دمصلغتنامه دهخدادمص . [ دِ ] (ع اِ) رسته ٔ بنا و یا چینه ٔ دیوار، و هرچه بر طراز رسته ٔ بنا باشد دمص ، و رسته ٔ بنا را رهص گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ا
باخرهلغتنامه دهخداباخره . [ ] (اِ) چینه . لاد. رهص . (دهار). در نسخه ٔ خطی دهار چنین است . محتمل است باخزه باشد. رجوع به باخه زن و باخسه شود.