رهشلغتنامه دهخدارهش . [ رِ هَِ ] (اِ) کنجد کوفته .ارده . سِمسِم کوفته . سمسم مطحون . (یادداشت مؤلف ). کنجد آس کرده . (از دهار). رجوع به رهشه و رهشی شود.
رهشلغتنامه دهخدارهش . [رَ هَِ ] (اِمص ) اسم مصدر از رهیدن و رستن . عمل رهیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهیدن و رَستَن شود.
رهشrelease 4واژههای مصوب فرهنگستان[زبانشناسی] یکی از مراحل سهگانۀ تولید انفجاریها که در آن بست کامل باز میشود [علوم دارویی] فرایند آزاد شدن دارو از یک سامانۀ دارورسانی [ورزش] عمل رها کردن زه
رهشیلغتنامه دهخدارهشی . [ رَ ] (اِ) ارده که با عسل و شیره و دوشاب مخلوط کرده ، خورند. (آنندراج ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). به فارسی ارده نامند وآن کنجد بوداده ٔ مقشر ا
رهشوشلغتنامه دهخدارهشوش . [ رُ ](ع ص ، اِ) شتر بسیارشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد جوانمرد باحیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رهشوشةلغتنامه دهخدارهشوشة. [ رُ ش َ ] (ع اِ) کرم . || حیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رهشة شود.
رهشوشیةلغتنامه دهخدارهشوشیة. [ رُ شی ی َ ] (ع اِ) کرم . || حیا. (از اقرب الموارد). رجوع به رهشوشة شود.
رهشهلغتنامه دهخدارهشه . [ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ) ارده که کنجد آسیاکرده ٔ نرم ساییده باشد. (از ناظم الاطباء). ارده را گویند و آن کنجد سیاه آسیاکرده است که با عسل و شیره و دوشاب خورن
رهشهلغتنامه دهخدارهشه . [ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ) ارده که کنجد آسیاکرده ٔ نرم ساییده باشد. (از ناظم الاطباء). ارده را گویند و آن کنجد سیاه آسیاکرده است که با عسل و شیره و دوشاب خورن
ره شناسلغتنامه دهخداره شناس . [ رَه ْ ش ِ ] (نف مرکب ) راه شناس . شناسنده ٔ راه . آشنا به راه . بلد. (از یاداشت مؤلف ) : در آبی چنان کشتی آسان نرفت و گر رفت بی ره شناسان نرفت . نظ
رهشیلغتنامه دهخدارهشی . [ رَ ] (اِ) ارده که با عسل و شیره و دوشاب مخلوط کرده ، خورند. (آنندراج ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). به فارسی ارده نامند وآن کنجد بوداده ٔ مقشر ا
رهشوشلغتنامه دهخدارهشوش . [ رُ ](ع ص ، اِ) شتر بسیارشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد جوانمرد باحیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).