ریسشلغتنامه دهخداریسش . [ س ِ ] (اِمص ) حاصل مصدر قلیل الاستعمال رشتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رشتن و ریسیدن شود.
رسشلغتنامه دهخدارسش . [ رَ س ِ ] (اِمص ) رسیدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رسایی و رسیدن . (آنندراج ) : نتوان بتو رسیدن جانا همی در آفتاب وماه رسش کی توان . مسعودسعد.||
رهشلغتنامه دهخدارهش . [ رِ هَِ ] (اِ) کنجد کوفته .ارده . سِمسِم کوفته . سمسم مطحون . (یادداشت مؤلف ). کنجد آس کرده . (از دهار). رجوع به رهشه و رهشی شود.
رهشلغتنامه دهخدارهش . [رَ هَِ ] (اِمص ) اسم مصدر از رهیدن و رستن . عمل رهیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهیدن و رَستَن شود.
ریسشلغتنامه دهخداریسش . [ س ِ ] (اِمص ) حاصل مصدر قلیل الاستعمال رشتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رشتن و ریسیدن شود.
رسشلغتنامه دهخدارسش . [ رَ س ِ ] (اِمص ) رسیدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رسایی و رسیدن . (آنندراج ) : نتوان بتو رسیدن جانا همی در آفتاب وماه رسش کی توان . مسعودسعد.||
رهشلغتنامه دهخدارهش . [ رِ هَِ ] (اِ) کنجد کوفته .ارده . سِمسِم کوفته . سمسم مطحون . (یادداشت مؤلف ). کنجد آس کرده . (از دهار). رجوع به رهشه و رهشی شود.
رهشلغتنامه دهخدارهش . [رَ هَِ ] (اِمص ) اسم مصدر از رهیدن و رستن . عمل رهیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهیدن و رَستَن شود.
رهسةلغتنامه دهخدارهسة. [ رَ س َ ] (ع اِ) از عیوبی است که بر اسب عارض می شود. و آن عیبی است که از صدمه و امثال آن در سُم پیدا می شود و عامه آن را با «ص » (رهصة) گویند. (از صبح ال