رهزلغتنامه دهخدارهز. [ رَ ] (ع مص ) حرکت و جنبش . (ناظم الاطباء). جنبش برای رفت و آمد و آن از رهس مبدل است . (از اقرب الموارد). رجوع به رهس شود.
رهزلغتنامه دهخدارهز. [ رَ ] (ع مص ) رهزان . جنبیدن و حرکت کردن آنکه با زنی آرمیده است از روی نشاط و خوش آیندی . (از ناظم الاطباء). جنبیدن . (دهار). جنبیدن در مجامعت . (تاج المص
رهزالغتنامه دهخدارهزا. [ رَ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ عالی انور هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به طایفه ٔ عالی انور شود.
رهزنلغتنامه دهخدارهزن . [ رَ زَ ] (نف مرکب ) دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن . (ناظم الاطباء). قاطع طریق : بشد تافته دل یل رزمجوی سوی ره زنان رزم را داد روی . اسدی .ق
رهزلغتنامه دهخدارهز. [ رَ ] (ع مص ) حرکت و جنبش . (ناظم الاطباء). جنبش برای رفت و آمد و آن از رهس مبدل است . (از اقرب الموارد). رجوع به رهس شود.
رهزلغتنامه دهخدارهز. [ رَ ] (ع مص ) رهزان . جنبیدن و حرکت کردن آنکه با زنی آرمیده است از روی نشاط و خوش آیندی . (از ناظم الاطباء). جنبیدن . (دهار). جنبیدن در مجامعت . (تاج المص
رهزالغتنامه دهخدارهزا. [ رَ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ عالی انور هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به طایفه ٔ عالی انور شود.
رهزنلغتنامه دهخدارهزن . [ رَ زَ ] (نف مرکب ) دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن . (ناظم الاطباء). قاطع طریق : بشد تافته دل یل رزمجوی سوی ره زنان رزم را داد روی . اسدی .ق
راه زنلغتنامه دهخداراه زن . [ زَ ] (نف مرکب ) رهزن . قاطع طریق که راهبند و رهبند و راهدار و رهدار و رهزن نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). سارق . (یادداشت مؤلف ). قاطعالطریق . (دهار