رازکشلغتنامه دهخدارازکش . [ ک َ /ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ راز. بسطدهنده ٔ سرّ. منتشرکننده ٔ راز. || کسی که افشای راز کند. (آنندراج ). افشاکننده ٔ راز. خائن اسرار. (ناظم الاطباء).
رازکشلغتنامه دهخدارازکش . [ ک َ /ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ راز. بسطدهنده ٔ سرّ. منتشرکننده ٔ راز. || کسی که افشای راز کند. (آنندراج ). افشاکننده ٔ راز. خائن اسرار. (ناظم الاطباء).
رازعلغتنامه دهخدارازع . [ زِ] (اِخ ) شهری است در مغرب که دارای معدن نقره است . (الجماهر بیرونی ص 269).
رازفشانیلغتنامه دهخدارازفشانی . [ ف ِ ] (حامص مرکب ) آشکار کردن راز. کشف اسرار. آشکار و پیدا کردن راز : سر طلبی تیغزبانی مکن روزنه ای رازفشانی مکن .نظامی .
راعشلغتنامه دهخداراعش . [ ع ِ ] (اِخ ) شاعری از بنی صاهله ٔ هذلی است مقریزی در امتاع الاسماع گوید: او اسلحه ٔ خود را آماده میکرد. زن وی گفت برای که سلاحت را آماده میکنی گفت بخاط